زمان راستین و زمان اساطیری
طلسم ناگشوده
برگردان: اردشیر اسفندیاری
زمان راستین و زمان اساطیری
در شهری بیرون از زوریخ به نام "اُورلیکون" (1)، رستورانی واقع شده که دیوارهایش پوشیده از ساعتهای قدیمی است. بیشتر از یکصد ساعت آهنی که نیروی محرکهشان وزنههایی سُربی است، بر دیوارههای این رستوان دو طبقه نصب شده است. گردآورنده، ساعتها را از خانههای روستایی این منطقه خریداری کرده است. قدیمیترین آنها که چند صد سال عمر دارد، هنوز کار میکند. هیچ گونه هماهنگی بین شماطهی این ساعتها وجود ندارد و عقربهها هر یک سمت معینی را نشان میدهند. آنها مثل اسبهای پیر و از کار افتاده به خواب رفتهاند.در این رستوران ساعتها شبیه افراد بازنشستهاند، کسی از آنها توقع کار منظم و دقیق را ندارد. این زمان سنجهای مفلوک، زمانی نظم شبانه روزی ما را قاهرانه برعهده داشتند. عقربهی این ساعتها فضایی آمیخته با هرج و مرج را برای هر بینندهای مجسم میکند و پیامشان خلاف چیزی است که صد سال پیش اعلام میکردند.
امروزه آموختن ساعت، ابتداییترین شرط برای هر کسی است که قصد زندگی اجتماعی دارد. همگامی با روند پیچیده و بُغرنج اجتماعی- اقتصادی امروز بدون زمان سنجهای دقیق امکان ناپذیر است. نخستین آموختههای یک کودک درک موقعیتهای مکانی- زمانی است. تا زمانی که کودک به راه نیفتاده است، نیازی به درک زمان و مکان ندارد. همین که به راه افتاد، به ضرورت درک مفاهیم "اینجا" و "آنجا" پی خواهد برد. به طور همزمان از طریق زبان تصورات (گذشتهها) و انتظارات (آینده) خود را بیان نمیکند. یک کودک چهار ساله رویدادهای تابستان گذشته را به یاد دارد و با شوق انتظار روز تولدش را میکشد.
یک انسان بالغ تصورات روشنی از پارههای زمانی دارد که هرگز آن را تجربه نکرده و یا نخواهد کرد. بشر از راه آموختهها میتواند محور زمان و مکان را فراتر از تجربیات خویش گسترش دهد. دامنهی این گسترش به تناسب اطلاعات و آموختههای هر فرد معین خواهد بود. اگرچه عمر فردی ما کوتاه و ناچیز است، احساس میکنیم که حیات ما دارای تاریخی طولانی و چندهزار ساله بوده است. ما احساس میکنیم که در تمام کهکشانها جولان دادهایم، گرچه ممکن است گامی از شهر خود بیرون ننهاده باشیم. باری پس از سفرهای طولانی در زمان و مکان همیشه به اینجا و اکنون خویش برمی گردیم.
میکائیل یونگ (2) میگوید: "بهترین ارمغان گذشتهها تصوری است که از آینده داریم. " توصیف عملکردهای متنوع زمان در دوران معاصر از وظایف بُغرنج و عمُده است. بُغرنجی این توصیف به این دلیل است که آنچه ما آن را "زمان" مینامیم، ترکیبی پیچیده و منشوری چندوجهی است. مشکل تنها در تجسمات شهودی ما از تنوعات زمانی نیست. دشواری به خاطر استفادهی گستردهای است که از واژهی "زمان" (zeit) میشود و معناهای ناهمگونی که از آن برداشت میشود. بار سنگینی که این کلمه بر دوش میکشد، فهم مطلب را دشوار کرده است. زمان گاه به معنی تداوم و گاه به معنای وقت معین به کار برده میشود، به همان صورت که فضا را گاه به معنای فاصله به کار میبرند. مردم اغلب واحدهای یکسانی برای دو بُعد زمان و مکان به کار میبرند؛ اما تداوم و وقت همان قدر با هم متفاوتند که مکان و فاصله. آدمی میتواند بر زمان چیره شود یا آن را از دست بدهد و یا ذخیرهاش کند، اما آنچه را که ما ذخیره میکنیم یا از دست میدهیم و یا بر آن چیره میشویم، مبهم و ناروشن است. وقتی زمان را با زمانسنجها اندازه میگیریم، چهرهای ساده و روشن دارد، اما در غیاب زمان سنجها، زمان معین و خاص از صحنه محو میشود. از سوی دیگر، زمانسنجها در همه جا حتی در پیکره و جسم ما نیز حضور دارند.
می دانیم که ادیان گوناگون الگوها و ارزیابیهای مختلف و ناهمگونی از زمان دارند. این الگوها میتواند یک خط، یک مارپیچ و یا یک دایرهی کامل باشد. میتواند وهم یا حقیقت، زشتی یا زیبایی باشد. طرح این پُرسش که چرا بشر تصوراتی تا این حدّ متفاوت و ارزیابیهایی چنان متنوع از زمان دارد، بیهوده است. زمان با وجود گنجایش وسیع آن، ساده و سطحی شناسایی و ارزیابی شده است. درک مجرد بشر از زمان پیامد کشف ساعت و زمان سنجها است. این درک که نتیجهی تجددخواهی جهان غرب است، ریشهاش در قرن چهاردهم میلادی پا گرفت. بسیاری از اقوام غیراروپایی سهم به سزایی در تکامل تاریخی زمان سنجها دارند. ستاره شناسی علمی و تکامل محاسبات تقویمی نمونههای بارزی برای اثبات این مدعا است. دانش مختصر نویسنده راجع به دیگر فرهنگها سبب شد که در این اثر تحقیقی ذهن خود را بر دستاوردهای جهان غرب متمرکز کند.
ساعتهای مکانیکی یکی از آخرین یافتههای صنعتی است. وقتی جریانی منظم در طبیعت یافت میشود، به این معنی است که یک زمان سنج و در نتیجه صورتی از زمان وجود دارد. حرکت سیارات بر گِرد خورشید، ضربان نبض در پیکر ما و گردش اَبدی مرگ و زندگی در طبیعت کماکان زمان سنجهایی هستند که زمان خاص خود را میآفرینند. روشن است که زمان سنجهای مختلف تجربیات گوناگونی از زمان را سبب میشوند، ساعتهای آفتابی، آبی، شماطه دار و دیجیتال صرف نظر از اینکه به خودیِ خود چه هستند، تجسمهای ناهمگونی از زمان را در ذهن ما ایجاد میکنند.
آری هرچه بشر به ذات این پُرسش نزدیک میشود که حقیقتاً زمان چیست، زمان به مراتب سیّالتر و دست نایافتنیتر میشود. اگوستین قدیس که از پرچمداران دین مسیح است، میگفت: "همه میدانند زمان چیست اما هیچ کس توضیح روشنی از آن ندارد". سرعت یکاندازهی فیزیکی است، اما "زمانی" که ما به آن میاندیشیم، وقتی که "زمان" ظرفی برای حوادث میشود، کمترین اشتراکی با اندازههای فیزیکی ندارد. با وجود سنجشها و اندازه گیریهای هرچه دقیقتر از پارههای زمانی- بی نهایت کوچک و بی نهایت بزرگ- ما هنوز نمیدانیم زمان چیست.
تکامل زمان سنجهای صنعتی، ابعاد معینی از زمان سنجهای طبیعی را محو و مجزا کرده است. این زمان سنجها ما را از ذات زمان دور کرده و آن را کم و بیش صوری شرح داده است. صفحهی ساعتهای قرن 14 میلادی به 24 ساعت تقسیم میشد. حرکت عقربهی این ساعتها نمایشی مینیاتوری از مدار خورشید بود. اغلب پرتو خورشید از مرکز صفحهی ساعت منتشر میشد و عقربهها به شکل دست بود. جوانان پیشاهنگ هنوز برای جهتیابی از صفحهی ساعت استفاده میکنند. وقتی عقربهی ساعت شمار روی ساعت چهار قرار گرفته باشد، میتوان سمت جنوب را در مکانی حدّ فاصل 4 و 12 پیدا کرد، مشروط به آنکه آن را به سمت خورشید بگیریم. امروز در صفحهی ساعتها به 12 بخش تقسیم میشود. با وجود این، عقربهها و صفحهی ساعت تقلیدی از مدار خورشید و حرکات افلاکی است.
به ندرت مکانی یافت میشود که ساعتی بر آن نصب نشده باشد، کما اینکه اغلب مردم با ساعتهای مچی بیرون میروند. از طریق اینترنت روزانه بیش از سیصدهزار پُرسش در این مورد که ساعت شما چند است، طرح میشود. نمونههای فوق نشان میدهد که بشر معاصر بیش از گذشته با پدیدهی زمان دست به گریبان است. اندیشیدنِ به وقت، گویی به صورت امری اخلاقی برای ما مطرح است.رابطهای این گونه نسبت به زمان و وقت شناسی، برای جهان کهن کاملاً بیگانه بود. در زندگی روزمرهی مردم شتابزدگی به ندرت دیده میشد. شتابزدگی تنها در جهان بردگان مطرح و از آرمانهای یک شهروند آتنی به دور بود. چه در اعصار کهن و چه دوران معاصر گویی شتابزدگی تهاجمی بی رحمانه از سوی طبقات و لایههای پَست نسبت به تمامی جامعه بوده است. با اوجگیری مردم سالاری سرعت آن به مراتب افزونتر شد. در گویش روزمره، زمان گاه به صورت فاعل و گاه مفعول به کار برده میشود. یعنی زمان یا بر ما تأثیر میگذارد و یا از ما تأثیر میگیرد. از دید ما زمان یا چون نیرویی درک میشود و یا چون مادهای که میتوانیم به او شکل بدهیم. زمان یا فاعل است یا مفعول. وقتی زمان فاعل است، طبعاً ما بردهاش میشویم و وقتی مفعول شد، ما بر او سَروَری میکنیم، در حالی که زمان حقیقتی نه صرفاً فاعل است و نه مفعول. زمان یک نظام فراگیر و نمادین است. زمان هم برای فاعل و هم برای مفعول شرط و شروط معینی را تعیین میکند. زمان عرصه و چشماندازی است که در آن هم اشیاء و هم ورزندهی شیئی به هم میرسند و به دیدار هم نائل میشوند.
تقریباً تمام نتیجهگیریهای غلط و یک جانبه نسبت به زمان به دلیل رفتاری است که یا صرفاً عینی (objekt) و یا ذهنی (sbjekt). اگوستین (3) میگفت: "این مائیم که زمانیم" یعنی زمان همان است که مائیم. و جای دیگر گفته است "زمانها نیز چنین میشوند که مائیم." یعنی زمان به تبعِ حالات ما چهره عوض میکند. اگوستین تفاوتی میبیند میان آن زمانی که ما هستیم با آن زمانی که ما داریم. زمانی که خورشید و یا صفحهی ساعت نشان میدهند، عینی است. زمانی که ما از طریق تغییراتی که بر میگذرد، درمییابیم. زمانی ذهنی است. اگوستین باور نداشت که ما بتوانیم نظارت مطلق و همه جانبهای بر زمان داشته باشیم یا اینکه بتوانیم آزادانه مضمون آن را تعیین کنیم. او در عین حال رابطهای واضح بین تجربیات ذهنی و جریانی که در هستی میگذرد، میدید. او صور و اشکال دوگانهی زمان را در نور اَبدیت میفهمید.
در این مقاله ما اساساً خود را درگیر زمان فیزیکی- فضایی نخواهیم کرد. در این اثر وجوه فلسفی، اجتماعی و فرهنگی- تاریخی زمان برایمان مطرح است. همچنین به عنوان ارجاعی فرهنگی زمان حاوی دریچهای از عینیت است. در عین حال تغییر زمان هنگامی که چهرهای فرهنگی و زبانی یافت، کار چندان سادهای نیست. درک اجتماعی از یک واقعیت معتبر اغلب از طریق روشهایی که زمان را سامان میدهد، اتفاق میافتد. آن نظم نمادین نه صرفاً در مغز ماست و نه در واقعیت بیرونی. تمام ساحریها و تردستیها در این است که چگونه زمان میتواند از طریق نمادها بیرون و درون را به هم گره بزند. چرا که ریشهی روزهای ما چنان محکم به زیست شناسی گره خورده است که به ستاره شناسی علمی.
هر گذار تاریخی جبراً با صحنههای ترسناکی همراه است. اکنون که دایناسورها از صحنهی زندگی محو شدهاند و هول طوفان نوح از سرمان گذشته، به منظور جلب افکار عمومی باید فاجعهای نو برای مرز جادویی میان دو هزاره دست و پا کرد. فاجعهی سال 2000 اضطرابی بود که رسانههای گروهی حول بی اعتباری رایانهها به راه انداختند. به نظر آنها ماشینهای محاسبه گرِ هزارهی پیش نمیتوانند صفرهای سال 2000 را بفهمند. در نتیجه یکی از روزنامههای عصر نروژ به نام "آفتن پُستن" (4) در چهارم فوریه 1998 نوشت: "هواپیماها قادر به فرود نخواهند بود، بازار بورس تعطیل میشود. نیمی از جهان بدون آب و برق خواهد شد و ساعتها از کار خواهند افتاد. تمام این رویدادهای ترسناک تنها به خاطر دو عدد است".
نکتهی جالب و تاریخی این بود که طبق قرار قبلی مردم در انتظار جشن باشکوهی بودند که با گشودن شامپانی و آتشبازی در سراسر جهان مسیحیت تدارک دیده بودند، اما تهدید گُنگ و نابهنگام زمان سنجهای دقیق، کماکان به قوت خود باقی بود. این ترس ناشی از بی نظمی احتمالی خازنها و محاسبه گرهای میکروسکپی بود که بخش عظیم جهان پیشرفته را هدایت میکردند. نیرویی جادویی که در عین نامریی بودن در همه جا حضور مطلق داشت. آنها برای ردیابی نیرویی اهریمنی که پنهانی در همهی جوانب زندگی رخنه کرده بود، نهایت تلاش و سعی خود را به کار گرفتند. به همین خاطر در دوران معاصر طراحان رایانهها میراثدار نیروهای اهریمنی شدهاند. مشکلات سال دو هزار مبتذل و پیش پا افتاده بود، اما اخبار رسانههای گروهی و بروشورهای تبلیغاتی مبین عطش عموم به هیجانهای خارق العاده است. بازی زمان هنوز رازی سربسته و عُمدهترین طلسم ناگشوده برای بشر است.
پینوشتها:
1. rlikonö
2. Michael Young
3. Sait Augustin
4. Aftenposten
اِریکسن، تروند برگ؛ (1385)، تاریخ زمان، ترجمهی اردشیر اسفندیاری، تهران: نشر پرسش، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}